در اين شماره از سورهشناسي، نخست بحث مختصري درباره سوره تين ارائه ميشود، آنگاه يكي از نامههاي شما خوانندگان گرامي در ارتباط با آثار توسل به معوّذتين (سورههاي فلق و ناس) بازگو ميگردد.
اين سوره از سه قسمت تشكيل شده است:
1. قسم: والتين والزيتون، وطورسينين، وهذاالبلدالامين.
2. جواب قسم: لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم، ثم رددناه اسفل سافلين، الا الذين ءامنوا وعملوا الصالحات فلهم اجر غيرممنون.
3. نتيجه: فما يكذّبك بعدبالدين، اليس الله بأحكم الحاكمين.
آنچه در اين سوره، توجه نگارنده را بيشتر به خود جلب ميكند، نتيجهاي است كه در پايان سوره ذكر شده است: فما يكذبك بعد بالدين: «با اينحال، چهچيز موجب ميشود كه دين را انكار كني»! لحن آيه بهگونهاي است كه گويي در اين سوره هزاران صفحه درباره دين و دينشناسي بحث شده است و براهين و استدلالات رنگارنگ و گوناگون اقامه شده است: فما يكذبك بعدبالدين؟! بعد از اينهمه دليل و برهان كه در چند آيه پيش گفتيم و با وجود اينهمه استدلال و احتجاج متقن و محكم كه در اين سوره ذكر كرديم، چهچيز تو را بهسوي انكار دين ميكشاند؟!
جا دارد نگارنده و افرادي چون او - كه سوره تين و مانند آن را بهعنوان سورههاي كوچك قرآن ميدانند و ميشناسند - با خواندن اين آيه از خود سوءال كنند: بعد از كدام دليل و برهان؟! پس از كدام احتجاج و استدلال؟! ما كه برهان و استدلال خاصي در اين سوره نميبينيم! كل اين سوره بيش از چهار سطر نيست! مگر در آن چقدر مطلب ميگنجد؟! در قالب سه يا چهار آيه، چگونه ميشود دين را مبرهن و مستدلّ ساخت و راه تكذيب و انكار آن را بهروي همگان بست و در مقام بحث و جدل بر تمامي منكران دين غالب آمد؟! مگر با انجير و زيتون هم ميتوان بر دين و دينداري استدلال نمود؟! مگر با يك قَسم و جواب قَسم ميتوان در برابر منكران دين ايستاد؟!
به رغم اين تعجب و استبعاد، سوره تين در ادّعاي خود كاملاً جدي است و بناست با همين انجير و زيتونش، يكتنه در برابر تمامي ملحدان و منكران دين بايستد و با اين يك قَسم و جواب قَسم تمامي راههاي كفر و تكذيب و انكار را ببندد و به تمامي سوءالات و شبهات در ارتباط با دين و فلسفه دين و لزوم دينداري پاسخ گويد: فما يكذبك بعد بالدين؟!
آفرينش انسان در احسن تقويم و سقوط او به اسفل سافلين، بحثي است كه با درك و هضم آن، معمّاي دين و دينداري گشوده ميشود و اهل شك و ترديد، با آغوش باز به استقبال دين ميروند و جز عناد و لجاجت و شهوت و كسالت، دليل و برهاني براي انكار دين باقي نميماند. اين ادعايي است كه سوره تين دارد: فما يكذبك بعد بالدين؟! حال، اينكه اين ادّعا چگونه تحقق ميپذيرد، سوءالي است كه براي يافتن پاسخ آن نيازمند تأمل و تدبّر شما خوانندگان گرامي هستيم. البته ميتوانيم كار خود را آسان كنيم و صورت مسئله را پاك كنيم و - همچنان كه تاكنون عملاً و با زبانحال گفتهايم - بگوييم: نبايد روي اينگونه ادعاها حساب كرد: سوره تين و امثال آن در اين مقام نيست كه مشكل دين را حل كند؛ براهين ديني را در كتب مربوطه و نزد عالمان دين بايد جست!
سوره تين حاوي معارفي است كه با فقدان آنها، دين و دينداري فلسفه خود را از دست ميدهد. فرق ميان بود و نبود اين معارف، زمين تا آسمان است. راه تكذيب و انكار دين با وجود اين معارف، بسته و بدون آنها كاملاً باز است. منكر دين، «پيش» از اين معارف، براي انكار خود دليل و برهان دارد اما «بعد» از آن، البته بيبرهان است. "پيش" از بيان اين معارف، ميتوان در برابر فما يكذبك پاسخ گفت و دلايل قابلقبول ارائه داد، اما "بعد" از آن، تنها بايد سر به زير انداخت و عرق شرم ريخت و يا به عناد و لجاجت يا تنبلي و كسالت خويش اقرار كرد.
فرزندي كه يك عمر از حاصل رنج و زحمت و كار و تلاش بيوقفه پدر و مادر خود بهرهمند و از تمامي امكانات رفاهي و مايحتاج زندگي علمي و تحصيلي برخوردار بوده است، اگر در امر تحصيل موفق نباشد، پرواضح است كه راه عذر و استدلال به روي او بسته است و هيچ دليل و برهاني براي كوتاهي خود ندارد.
همين فرزند را در نظر بگيريد كه روي پدر و مادر خود را نديده است و از كودكي در خيابانها بزرگ شده است و از كمترين امكانات رفاهي و تحصيلي برخوردار نبوده است. حال اگر از او بپرسيم: چرا درس نخواندي و در امر تحصيل كوتاهي كردي؟ در پاسخ، يك دنيا دليل و برهان خواهيم شنيد.
خداوند، پس از آنكه مايحتاج امر دين و دينداري را در سوره تين بازگو كرده است، خطاب به ما - كه اغلب با زبانحال دين را دروغ و بازيچه ميانگاريم - ميفرمايد: فما يكذبك بعد بالدين؟! اي انسان تو را چه شده است، چرا دين را دستكم گرفتهاي؟ آنهم پس از اينهمه حجت و برهان! چه بلايي تو را گرفتار ساخته است كه اينگونه نسبت به دين و روز جزا بيتوجه و بياعتنا گشتهاي؟! اعمال و كردارت بهگونهاي است كه گويي هرگز نخواهي مرد و بهسوي من باز نخواهي گشت! چه چيز باعث شده است كه دين، يعني خودت را انكار كني و خويشتن خود را باطل گرداني و پا روي خود بگذاري؟!
اين حرف استفهام، از علّت بيتوجهي و بيعنايتي ما در امر دين سوءال ميكند و از ما ميخواهد بهدنبال علت اصلي و درد پنهاني كه موجب ميشود نسبت به دين بيتوجه باشيم، برويم و آن را علاج كنيم. اين علت و درد اصلي يقيناً شبهه علمي و نظري نيست؛ زيرا با وجود قسم به تين و زيتون و طورسينين و هذا البلد الامين و مسئله احسن تقويم و اسفل سافلين قرار است، جايي براي شبهههاي علمي باقي نماند. پس راز اين بيتوجهي و بازيچهانگاري نسبت به دين را بايد در شهوتهاي عملي جست!
سوره تين در مباحث ديني و دينشناسي چه جايگاهي دارد؟ آيا افرادي ميشناسيد كه در پرتو اين سوره، به استقبال دين رفته باشند؟ چگونه ميتوان از "تين" به "دين" رسيد؟! كتابهاي فلسفه دين چه بهرهاي از تعاليم سوره تين دارند؟ كتب معارف اسلامي در مدارس و دانشگاهها - كه در پي تحكيم دين و حس دينداري در دانشآموزان و دانشجويان هستند - چه عنايتي به اين سوره و سورههاي مانند آن دارند؟ بحث آفرينش انسان در احسن تقويم و سقوط او به اسفل سافلين چگونه ميتواند راه انكار دين را ببندد و شبهات ديني را پاسخ گويد؟ از چه راهي ميتوانيم كودكان، نوجوانان و جوانانمان را با سوره تين مأنوس كنيم و بدينوسيله دين و دينداري را در قلب آنان آبياري و آنان را در برابر تمامي خطرات و آسيبهاي ديني بيمه كنيم و...؟
در پايان، ضمن عرض سپاس به پيشگاه خداوند متعال كه دلهاي شما خوانندگان گرامي را نسبت به صفحه سورهشناسي نرم و مهربان نمود و باران يافتههاي نوراني و قرآنيتان را بر سر ما لبخشكيدگان باريد و ضمن تشكر از خوانندگان ارجمند كه پس از چندهفته انتظار، سرانجام دست نگارنده را فشردند و او را از ظلمت تنهايي نجات بخشيدند، يكي از نامههاي سبز شما را ميگشاييم و در آيينه زلال آن، گوشهاي از كاركرد سورههاي قرآن را به تماشا مينشينيم و باري ديگر تمامي شما عزيزان را به همكاري و مشاركت در اين سورهشناسي همگاني فرا ميخوانيم.
خانم م.الف از تهران، ضمن ابراز خرسندي از اينكه فرصتي يافتهاند تا تجربه قرآني خود را در اختيار مردم بگذارند، در نامهاي نوشتهاند:
«مدتها بود - بيآنكه كسي به من توصيه كرده باشد - بهخاطر انسي كه با سورههاي فلق و ناس (معوذتين) داشتم، عادت كرده بودم در كوچه و خيابان هنگام برخورد با مشكلات و مسائل ناراحتكننده و تأسفبار همچون صحنههاي درگيري، اين دو سوره را چندينبار از ته دل تكرار ميكردم و در سايه ايمان و اطمينان عميقي كه به تأثير و عملكرد سريع و فوري اين سورهها داشتم، اين صحنهها را ترك ميكردم و يقين داشتم كه اين آيات حتماً كار خود را ميكنند و رسالت خويش را انجام ميدهند.
چندي پيش بهطور محسوستري شاهد اين تأثير بودم كه البته ديگر براي من تعجبآور نبود: زماني كه درگيري سختي ميان اعضاي سه خانواده در آپارتمان هشتواحدي ما رخ داد. آنان سعي ميكردند بهگونهاي مرا كه بههمراه دو فرزندم تنها در خانه بوديم وارد اين ماجرا كنند اما من - هرطوري كه بود - خود را كنار كشيدم. درگيري آنچنان شدت گرفت كه پايههاي خانه ما به لرزش درآمد. مردها در حال زدوخورد بودند و زنها هم فرياد ميكشيدند، هرلحظه بيم آن ميرفت كه يكي از آنان از پلهها به پايين پرت شود و اتفاق ناگواري پيش آيد. من و فرزندانم شديداً به وحشت افتاده بوديم. سعي كردم با پليس تماس بگيرم اما نتوانستم، سرانجام شروع به خواندن اين سورهها كردم.
قل أعوذ برب الناس... من شرالوسواسالخناس، الذي يوسوس فيصدور الناس... قل أعوذ بربالفلق، من شر ما خلق....
چندينبار خواندم، ضربات و فريادها هرلحظه شدت ميگرفت و من مطمئن بودم كه اين سورهها كار خود را خواهند كرد. با خود گفتم: اگر هم اين درگيري تمام شود، كينه آن در دل آنان باقي خواهد ماند. اين بود كه گفتم: يا مقلبالقلوب! دلهاي اينان را نسبت به هم مهربان كن. آنگاه براي يكايك آنان استغفار كردم. چيزي نگذشت كه - بهطور كاملاً غيرمنتظره - سكوت برقرار شد و پس از مدتي، تمامي اعضاي درگير، از همديگر عذرخواهي كردند و روابط همسايگي خود را بهتر و محكمتر از پيش ازسرگرفتند».